English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2069 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Nothing can.compensate for the loss ones health. U هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
tree of life U درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
Some friends who shall be nameless. U برخی از دوستان که اسمشان رانمی برم
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
Its a case of dog eat dog. U وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
anthropo U پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop U پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
safeness U سلامت
safety U سلامت
healthily U به سلامت
healthiness U سلامت
sicker U سلامت
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
sanity U سلامت عقل
health U سلامت مزاج
mental health U سلامت روانی
ship safety U سلامت کشتی
sanity U سلامت روانی
compos mentis U سلامت عقل
haleness U سلامت زنده دلی
healt and safety commision U کمیسیون سلامت و امنیت
salutary U سلامت بخش سودمند
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
offsetting U جبران کردن جبران
offset U جبران کردن جبران
To conserve ones health(energy ) U سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
the animal is not s. to touch U دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
connivance U ی تواند زن خود را طلاق دهد
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
One cannot be in two places at once. <proverb> U یکنفر نمى تواند در یک زمان دو جا باشد .
Green tea is esteemed for its health-giving properties. U ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
Theres many a good tune played on an old fiddle. <proverb> U یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
How many coaches can the engine pull ? U این لوکومو تیو چند تا واگه را می تواند بکشد ؟
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
recognition U و به حالتی تبدیل میکند که به تواند وارد کامپیوتر شود
the Holy Grail U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal U جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
The damage can't have been caused accidentally. U آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> U هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
commitment board U هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
The blind can not lead the blind. <proverb> U کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
by inches U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
departed U رفته
in process of time U رفته رفته
thrawart U در رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
gradually U رفته رفته
dislocated U در رفته
inchmeal U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
overalls U رویهم رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
overall U رویهم رفته
averaged U روی هم رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
consumptive U تحلیل رفته
frantic U ازکوره در رفته
red-hot U ازجادر رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
pallid U رنگ رفته
exhausted U تحلیل رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
unbridle U مهاردر رفته
truncated soil U خاک رو رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
deep-set U فرو رفته
consumptives U تحلیل رفته
neat U شسته و رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
all in all U روی هم رفته
in the lump U روی هم رفته
pulled U تحلیل رفته
sunken U فرو رفته
defunct U ازبین رفته
windswept U بر باد رفته
average U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neater U شسته و رفته
neatest U شسته و رفته
day a day U روی هم رفته
averagly U روی هم رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
i have been to paris U پاریس رفته ام
extinct U ازبین رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
in the a U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
altogether U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
averaging U روی هم رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
cavetto U [پخی تو رفته]
overseen U غلط رفته
jitters U از کوره در رفته
off shade U رنگ رفته
chafed U پوست رفته
madding U از کوره در رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
gone <adj.> U از دست رفته
on a par U روی هم رفته
emaciated U گوشت رفته
frenzied U ازجا در رفته
away U غایب رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
lost chain U زنجیره از دست رفته
immersed in debt U فرو رفته در فرض
he must have gone U باید رفته باشد
palest U رنگ رفته بی نور
neater U شسته و رفته مرتب
you are mistaken U خطا رفته اید
neatest U شسته و رفته مرتب
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
pale U رنگ رفته بی نور
forged side U سطح فرو رفته
paler U رنگ رفته بی نور
furibund U اشفته ازجادر رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
he is off to the war U رفته است به جنگ
neat U شسته و رفته مرتب
powered U توان از دست رفته
lost U از دست رفته ضایع
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
income forgone U درامداز دست رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
powers U توان از دست رفته
powering U توان از دست رفته
power U توان از دست رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
sunken eyes U چشمان فرو رفته
tacky U رنگ ورو رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
ha-ha U دیوار فرو رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
lost U از دست رفته تلف شده
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
amends U جبران
offset U جبران
reparation U جبران
reprisal U جبران
reprisals U جبران
offsetting U جبران
satisfaction U جبران
recvery U جبران
atonement U جبران
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
1A hero can affect on the people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
3تولدت مبارک
3تولدت مبارک
3تولدت مبارک
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com